ای که چشم روشنت را سایه های غم گرفته قلب تو از رفتن من این چنین ماتم گرفته بعد من روزی پریشان می روی تو پری من تا بسازی از سکوتت قصه و افسانه ی من یاد روزهای آشنایی و جدایی چشم تو غمگین تر از باران گریه ست می فشانی اشک حسرت در غم عهد شکسته دیگر از گریه چه حاصل بین ما دریا نشسته