کاغذ پا ره
یکی نیست از دل تنگم قصر روشنی بسازه
روز و با همه قشنگیش به شب تارم ببازه
شایدم قسمت همینه به دلم بارون بباره
یارو دل داری ندارم به جز این کاغذ پاره
حالا قلب من زخمی و پارست
باسه مرگه خود به فکر چارست
همه حرف من مثل غم تو صدامه
که فقط این تیکه کاغذ مرهم درد شبامه
آره بغض من میشکنه آسون توی خلوت این قلبه ویرون
بازم اشکه من به روی گونه هامه
که همین اشکای من چاره ی درد و قصه هامه
که همین اشکای من چاره ی درد و قصه هامه
تقدیم به کسای که به عشقشون نرسیدن
ولی شما دعا کنید ما برسیم
حتما بخونید
بندﻩی من! نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
- خدایا! خستـﻪام، نمـﻰتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم!
- بندﻩی من! دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر را بخوان.
- خدایا! خستـﻪام، برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم
- بندﻩی من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.
- خدایا! سه رکعت زیاد است!
- بندﻩی من! فقط یک رکعت نماز وتر را بخوان.
- خدایا! امروز خیلی خستـﻪ شدﻩام، آیا راهی دیگر ندارد؟
- بندﻩی من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.
- خدایا! من در رخـﺖخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم مـﻰپرد!
- بندﻩی من! همان جا که دراز کشیدﻩای تیمم کن و بگو یا الله.
- خدایا! هوا سرد است و نمـﻰتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم!
- بندﻩی من! در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب مـﻰکنیم.
بنده اعتنایی نمـﻰکند و مـﻰخوابد.
- ملائکـﻪی من! ببینید من ایـﻦقدر ساده گرفتـﻪام، اما بندﻩی من جیفة باللیل است، و خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده است، او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است، اﻡشب با من حرف نزده است.
- خداوندا! دو بار او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید.
- ملائکـﻪی من! در گوشش بگویید پروردگارت، منتظر توست.
- پروردگارا! باز هم بیدار نمـﻰشود!
اذان صبح را مـﻰگویند، هنگام طلوع آفتاب است.
- ای بنده! بیدار شو، نماز صبحت قضا مـﻰشود.
. .
خورشید از مشرق سر برمـﻰآورد خداوند رویش را برمـﻰگرداند
تو با منی هر جا برم مهر تو بند جونمه
فکرت نمی ره از سرم تو پوست و استخونمه
یه دم اگه نبینمت یه دنیا دلتنگت می شم
نگاه دریایی تو آبیه روی آتیشم
واست دلم واست تنم واست تمام زندگیم
از تو دوباره من شدم با تو تموم شد خستگیم
نم نم بارون چشام گواه عشق پاکمه
هم نفس قسمت من دوستت دارم به عالمه
قشنگترین خاطره هام با تو و از تو گفتنه
آرامش وجود من صدای تو شنفتنه
حوریه و اونی که خودش می دونه
می نویسم واسه تو نگو دیره نگو دیره
من از این فاصله ها بدجوری, گریه ام میگیره
من می خونم واسه تو نگو رفتی نگو خستم
بی تو تنها موندم اما دل به هیچ کسی نبستم
می نشینم پایه حرفهات تا ته قصه باهاتم
بیا شهرزادی عاشق که منه خسته فداتم
بیا شهرزادی عاشق تو پری قصه هامی
تنهایی معنی نداره تو مثل سایه باهامی
قصه گوی همیشه گی برای من که خسته ام
بگو تا اروم بگیرم میدونی دل شکسته ام
با تو یه دنیا ارزو تو کوله بار خاطرم
سخت برای نبودنت نمیشه از پیشت برم
نمیشه از پیشت برم...!
من می سازم واسه تو قصری از سادگیا
از اینجا می برم تو رو به شهر دل دادگیا
با بوسه اغاز میکنم زندگی دبارمو
به اسمونها نمیدم همین یه تک ستار مو
می نشینم پایه حرفهات تا ته قصه باهاتم
بیا شهرزادی عاشق که منه خسته فداتم
بیا شهرزادی عاشق تو پری قصه هامی
تنهایی معنی نداره تو مثل سایه باهامی
من من محاله از تو سیر بشم
کی می تونه جای تو رو تو قلب من بگیر
این و بدون طفلی دلم به عشق تو اسیر
کی می تونه جای تو رو تو قلب من بگیر
این و بدون عاشقت و داره واست می میر
تو اوج بی کسی هام دلواپسی هام
یاوری از عید رسید به فریاد
شکر خدا که تو رو به من داد
تو دشت بی پناهی بی تکیه گاهی
یاوری از عید رسید به فریاد
شکر خدا که تو رو به من داد
من من محاله از تو سیر بشم
اشتیاغ زندگانی با تو در من زنده شد
باغ ویرانه دلم از عطر گلها کنده شد
خسته از بی حاصلی عمر بودم و امدی
حاصل بی ارزش من لایق و ارزنده شد
من من محاله از تو سیر بشم
کی می تونه جای تو رو تو قلب من بگیر
این و بدون طفلی دلم به عشق تو اسیر
کی می تونه جای تو رو تو قلب من بگیر
این و بدون عاشقت و داره واست می میر
من...!
تقدیم به بهترینم
به هوری عزیزم